عصبانی نشویم یا عصبانیت خود را کنترل کنیم؟

به گزارش وبلاگ کوجی هامی، معیاری که برمبنی آن متوجه شویم که ما اکنون عصبانی شده ایم و لذا باید فورا بحث و گفتگو را خاتمه بدهیم چِست؟ نه تنها این است که باید دقت کنیم آیا عصبانی هستیم یا نه بلکه شاید مهمتر این است که خیلی به عصبانیت خود کاری نداشته باشیم بلکه به عصبانی شدن طرف مقابل خود دقت

عصبانی نشویم یا عصبانیت خود را کنترل کنیم؟

عصبانی نشویم یا عصبانیت خود را کنترل کنیم؟

عصبانیت و بحث

معکمک که برمبنی آن متوجه شویم که ما اکنون عصبانی شده ایم و لذا باید فورا بحث و گفتگو را پایان بدهیم چِست؟

نه تنها این است که باید دقت کنیم آیا عصبانی هستیم یا نه بلکه شاید مهمتر این است که خیلی به عصبانیت خود کاری نداشته باشیم بلکه به عصبانی شدن طرف مقابل خود دقت کنیم. اگر او را عصبانی دیدیم فورا بحث و گفتگو را پایان دهیم. زیرا بسکمک مواقع در حالی که خودمان عصبانی هستیم (هرچند که خیلی مواقع دلیل این عصبانیت رفتار طرف است) تصور میکنیم که ما عصبانی نیستم و بلکه آن طرف عصبانی است در حالیکه اینطور نیست. ولی بهرحال حتی اگر واقعا ما عصبانی نباشیم بلکه آن طرف عصبانی باشد هرگونه بحث و گفتگو بی فایده است زیرا تمامی آن صحبتها در محدوده تفکرات القائات افکار منفی است و نه در محدوده افکار منطقی و استدلالی و ما هم میدانیم افکار منفی دشمن واقعی ما انسانها هستند پس باید فورا بطور موثری رفتار و صحبتهای خود را قطع کنیم! و این دو انسان در آن مقطع زمانی به برده دشمنان خود تبدیل شده اند و باید فورا از بردگی خود را آزاد کنند.

عصبانی نشویم یا عصبانیت خود را کنترل کنیم؟ کدامیک؟

ظاهراً چندان با هم فرق ندارند، یعنی تقریباً هر دو، یک کار هستند و فقط از نظر کلامی فرق دارند. ولی شاید اینطور نباشد یعنی تفاوت بسیار مهمی داشته باشند.

شاید فکر کنیم مورد اول همان مورد دوم باشد (ولی مورد دوم همان مورد اول نباشد)! یعنی کسیکه..

کسیکه عصبانی نمیشود در حقیقت عصبانیت خود را کنترل میکند ولی عصبانی شده است! و عصبانیت خود را بهرصورت کنترل میکند. ولی چنین چیزی برای بشریت ممکن نیست که عصبانی نشود مگر آنکه 1)اصلاً موضوع مورد بحث یا مورد عصبانیت را اصلاً نفهمیده است یا 2) به دلیل ضعف قوای جسمانی یا قوای اجتماعی، قدرت عصبانیت را ندارد و لذا بجای عصبانی شدن افسرده و غم زده میشود ولی نکته مهم این است که هیچ بشری قدرت این را ندارد که اگر در شرایطی قرار گیرد که موضوع مورد عصبانیت را بفهمد و قدرت عصبانیت را پیدا کند، عصبانی نشود

ولی آیا واقعاً بشریت اینقدر ضعیف است که -در شرایط فوق- نتواند عصبانی نشود یعنی حتماً عصبانی میشود؟؟

اگر انسانی پیدا شد که چنین قدرتی داشته باشد که -در شرایط فوق- بتواند عصبانی نشود یعنی واقعاً اصلاً عصبانی نشود، چطور؟

چنین انسانی قطعاً پرواز خود را بسوی ابدیت و بینهایت آغاز (آری فقط آغاز و نه چیز بیشتری!!!) کرده است. چرا ما پیرو چنین انسانهائی نباشیم. چرا خود را وارد دنیای شاد و لذت بخش و قدرتمند آنان نکنیم؟؟

واقعاً راهی هست که ما انسانها بتوانیم واقعاً در عین داشتن قدرت و در عین فهم موضوع مورد عصبانی واقعاً (فکراً) عصبانی نشویم نه آنکه عصبانی بشویم ولی عصبانیت خود را کنترل کنیم! اولین همین بود که گفته شد یعنی:

عصبانی نشدن با عصبانیت را کنترل کردن بسیار تفاوت میکند هرچند هر 2 در یک جهت هستند. اما عصبانی نشدن کار ارزشمندی است که چنین فردی توانسته است فکر خود را تحت کنترل خود در آورد!

اجازه ندهد هر فکری وارد افکار او شده و افکار او را کنترل کنند. اما فردی که فقط عصبانیت خود را کنترل میکند متاسفانه چون یاد نگرفته است چگونه مانع ورود افکار منفی به افکار خود شود افکار منفی بصورت عصبانیت وارد افکار او شده اند و افکار او را تحت کنترل گرفته اند ولی به دو دلیل (1-اجبار اخلاق به عدم ظهور عصبانیت 2-ناتوانی اجتماعی در ظهور عصبانیت - مثلأ در برابر رئیس یا خریدار که فروشنده به دریافت پول از او نیازمند است-) عصبانیت خود را به ظهور نمیرساند! هرچند که واقعاً عصبانی شده است! و افکار منفی فکر او را اشغال کرده اند! به عبارت دیگر ما انسانها - خصوصاً شهرنشینان و خصوصاً تحصیلکرده ها- باید یاد بگیریم چگونه در شرایط مولد خشم خشمگین نشویم و نه فقط خشم خود را کنترل کنیم! بدانیم کنترل خشم چندان مساًله مهمی نیست. فردیکه فقط خشم خودرا کنترل کرده است فکر خود را نتوانسته حفظ کند و فکر او در اشغال افکار منفی قرار گرفته است. به همین دلیل بعد از این مواقع فرد احساس خستگی واضح میکند و تا مدتی (که کار مهمی دیگری وارد فکر او نشده است) همچنان به این موضوع - با عصبانیت- فکر میکند و همیشه به شدت تمایل دارد در مورد این موضوع با انسانهای دیگر خصوصاً آنهائی که از دوستان و آشنایان او هستند صحبت کند و به اصطلاح درددل کند، ولی چرا ما انسانها اجازه میدهیم درد وارد دل ما شود که بعد مجبور شویم از انسان دیگری کمک بگیریم و او را به زحمت اندازیم و وقت او را بگیریم تا با درددل کردن از شر دردی که وارد دل ما شده است خلاص شویم؟؟

یک نکته مهم در این شرایط (که سوءتفاهم بین دو انسان سبب میشود که این امکان به افکار منفی داده شود که وارد افکار انسانها شوند و (افکار) آن دو انسان را تحت کنترل در آورند،) این است که ما همیشه به این موضوع فکر کنیم هدف فرعی ما باید این باشد که موضوع را به آن انسان دیگر بفهمانیم و هدف اصلی ما این باشد که مطلقاً عصیانی نشویم زیرا عصبانی شدن یعنی وقوع فعلی بر ما (مثلاً در این شرایط وقوع عصبانیت) مثلاً سرد شدن، خسته شدن، گرم شدن، بیچاره شدن، آیا هیچ انسانی از اینکه مثلاً سرد شده، خسته شده، گرم شده، بیچاره شده افتخار میکند؟! یا اینکه این موضوع را نقطه ضعف خود میداند؟ آیا ما انسانها نباید برای رفع ضعفهای خود اقدام عاجل کنیم؟

یک علامت آغاز عصبانیت ما افزایش شدت صدای ما است! و باید حواسمان به این موضوع باشد که اگر شدت صدای ما بالا رفت بدانیم ورود افکار منفی آغاز شده است زنگ خطر است یعنی نیروهای دشمن، چتربازها و کماندوهای دشمن وارد قلعة ما شده اند. باید وضع فوق العاده در قلعة خود را از شرایط زرد (که از لحظه سوءتفاهم بین ما و انسان دیگر آغاز شده بود) به شرایط قرمز تبدیل کنیم و فورا نیروهای ویژه و کماندوهای خود را به این محل که محل نفوذ نیروهای دشمن بوده بفرستیم و آنها را دستگیر کنیم یعنی این نیروها که کماندوهای قوی و نیرومند ما انسانها هستند:

1-صدای خود را آهسته کنیم

2-سعی کنیم لبخند بزنیم (باید لبخند ما واقعی باشد وگرنه قبول نیست)

3-به آن انسان این گونه خطاب کنیم: {دوست عزیز! خانم یا آقای محترم!} مخصوصاً کلمه دوست عزیز به شدت موثر است و به شدت نیروهای دشمن تفرقه افکن را تضعیف میکند.

منبع:www.thought-way.com

ارسالی از طرف کاربر محترم : omidayandh

منبع: راسخون

به "عصبانی نشویم یا عصبانیت خود را کنترل کنیم؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "عصبانی نشویم یا عصبانیت خود را کنترل کنیم؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید